امروز تولد کیارستمی بود من هم به سبک ما ایرانی ها که بعد از مرگ هر کسی آن را قهرمان می کنند می خواهم قهرمانش کنم هرچند بعید می دانم در صورت زنده بودنش کسی تولدش برایش مهم می بود و به او این گونه که هست تبریک می گفت حتی خودم. بگذریم کیارستمی چهار شاخصه اصلی دارد که باقی کارگردانان کم و بیش ندارند :

  • فیلم هایش لطیف است~ به ندرت داد و هوار و از غوغای زندگی در آن نشان می داد.
  • به زیبایی بصری بیشتر از زیبایی داستانی می پرداخت.
  • سبک خودش را داشت~ هرچند زیر بار نمی رفت اثر ها هیچ کدام اصل نیستند حالا از هرکه می خواد و هر چه می خواهد باشند.
  • دنیاهای کوچک را می شناخت~ از کودکی هفت ساله که دفتر مشق دوستش در کیفش مانده تا جوانی عاشق و آس و پاس. همه را گویی زندگی کرده بود.

در یکی از مصاحبه های تصویریش در پاریس شنیدم که می گفت دوست کارگردانش از او اجازه گرفته تابلویش را در فیلمش به کار گیرد و به همین منظور برای او ایمیلی زده و او هم با کمال میل اجازه داده. بعد که آن فیلم را دید دوستش از او پرسید تابلویت را دیدی کیارستمی گفت نه اصلا معلوم نبود نتوانستم تشخیص دهم کجای فیلم است. بار دیگر فیلم را دید این بار هم نفهمید و بار دیگر . در آن مصاحبه این نکته را اضافه کرد سینمای تند امروز با زدن تند کات به کات باعث از بین رفتن تحلیل مغز از زیبایی بصری شده. اتفاقات به قدری سریع در سینمای امروز می افتد که حتی نمی شود یک تابلو را در فیلم به آن بزرگی روی پرده سینما تشخیص داد. چه برسد به طبیعت و درختان و ابرهای آسمان.
بله آن دوستش تابلوی کیارستمی را در فیلمش به کار گرفته بود ولی چه به کارگرفتنی! این دقیقا برعکس فلسفه فیلمسازی کیارستمی بود. فلسفه ای که به مرور زمان از مرزهای ایران هم خارج رفت و به مرور همان زمان در داخل مرزهای ایران مرد.
کیارستمی فقط یک کارگردان نبود شروع کننده یک سونامی بود مثل زله توهوکو سونامیش را سال ها بعد در جهان می بینید.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها